شاید یکی از اولین سوال هایی که در ذهن یک شخص در مواجهه با یک زنبوردار شکل بگیره این سواله که یک کندو در سال چقدر عسل میده؟! خب سوال راحتیه، اما یک کتاب صد صفحه ای جواب داره. اینجا می خوام در چند خط، خلاصه این کتاب رو تا جایی که فهمیدم بنویسم.
چه عواملی روی تولید یک کندو تاثیر میگذاره؟
به طور کلی سه عامل اصلی روی تولید یک کندو تاثیر داره:
- طبیعت یا به قول زنبوردارها صحرا: اگه بخوایم به عوامل تاثیر گذار روی تولید از بابت اهمیت نمره بدیم، بیشترین نمره رو صحرا می گیره. یعنی صحرای خوب می تونه بیشترین نقش رو توی موفقیت یک زنبوردار داشته باشه. اصلا برای همینه که خیلی از زنبوردارها کندوهاشون رو جابجا می کنن تا یک صحرای پرگل و طولانی رو در اختیار کلنی هاشون قرار داده باشن. خیلی وقتا توی ویدیوهای خارجی یا حتی داخلی می بینیم که یک کندوی وحشی، بدون اینکه بهش رسیدگی بشه مقدار خیلی زیادی عسل تولید کرده، که مشخصه این همه عسل حال هنر زنبوردار و نژاد زنبورها نیست! بحث کیفیت مرتعی که زنبورها رو توش مستقر کردن فقط به تولید عسل خلاصه نمیشه، یعنی وضعیت مرتع حتی روی کیفیت ملکه های تولید شده توی اون صحرا و حتی جفتگیریشون تاثیر داره. صحرا هم فقط پرگل بودنش ملاک نیست، مهم تر از اون تنوع گیاهی موجود در اون صحراست. صحراهای تک گلی (مثل بعضی مزارع) در طولانی مدت اثرات نامطلوبی روی زنبورها میگذارن. یک فاکتور مهم دیگه هم سلامت اون مرتع یا مزرعه س. یعنی شهد و گرده گل ها به دوزهای کشنده و زیرکشنده سموم یا مواد شیمیایی آلوده نباشن. دوزهای زیرکشنده (یعنی مقداری که زنبورها رو بلافاصله نمی کشه) بعضی سموم مثل نئونیکوتینوییدها حتی می تونه روی کیفیت اسپرم زنبورهای نر تاثیر بذاره و در طول زمان عقیمشون بکنه، مثل سم کنفیدور که یک سم سیستمیکه و بعضی از کلزاکارها در زمان گلدهی ازش استفاده می کنن. از طرفی آب و هوای اون مرتع هم خیلی مهمه. مثلا وضعیت بادهای غالب در اون منطقه یا مه یا حتی مقدار بارندگی های فصلی و درصد رطوبت هوا. پس با این اوصاف صحرا فقط یه چراگاه معمولی حساب نمیشه و کلی پیچیدگی همراه این تعریف وجود داره.
- نژاد زنبورها و در واقع نژاد ملکه: چرا بیشتر پلیس ها در دنیا از سگ های ژرمن شپرد استفاده می کنن؟ چرا بیشتر نیروهای نظامی، بلژین مالینوی دارن؟ چرا سگ های سورتمه کش سر و وضعی مشابه با سگ های هاسکی دارن؟ چرا نژاد لابرادور و گلدن رتریور انقدر در بین سگ های خانواده شهرت داره؟ جوابش مشخصه و همه مون می دونیم. چون هر نژاد یک سری استعداد خاص داره و اگر در محیط درست قرار بگیره، بهترین نتیجه رو میده و انتظار اون فردی که این نژاد رو انتخاب کرده رو برآورده می کنه (محیط برای سگ ها همون وظیفه شون، و برای زنبورهای عسل صحرا و مدیریت زنبورداره). دقیقا توی زنبورداری هم همینه، عسل آوری، آرامش، مقاومت به بیماری ها، سرعت رشد بهاره و ... در نژاد مختلف متفاوته. مثلا اگر در یک منطقه کوهستانی کسی کوچ نداشته باشه، و فصل گلدهی نسبتا کوتاهی هم داشته باشه و بخواد از زنبورهای ایتالیایی استفاده بکنه، احتمال شکست خوردنش خیلی زیاده. یا اگر بخواد در فصل بچه دهی کندوهای بومی خودش رو رها کنه، در واقع دستی دستی خودش رو بیچاره کرده! این طرفِ بدش بود، طرفِ خوبش هم اینه که اگر زنبوردار در یک صحرای غنی، یک مدیریت مناسب رو روی ملکه های اصلاح شده ش اعمال کنه، یک نتیجه ی عالی در انتظارش خواهد بود. بهترین کاری که می تونید برای انتخاب یک نژاد انجام بدین اینه که دو یا سه نژاد رو کاندیدا کنید، ازشون حداقل 5 ملکه خوب تهیه کنید و به کندوهایی با جمعیت متوسط معرفی کنید. بعد از یک سال این تجربه ی شما از توصیه ی همه کتاب ها و اساتید زنبورداری برای خودتون با ارزش تره!
- مدیریت زنبوردار: همه عوامل بالا به نوعی زیر مجموعه مدیریت زنبورداره، ولی خب به طور خاص میشه به کنترل بیماری ها، مدیریت بهاره و جمعیت سازی، کوچ، استفاده از تجهیزات با کیفیت و از همه مهمتر زمان سنجی صحیح توسط زنبوردار اشاره کرد.
اگر صحرا خوب باشه و ملکه ها هم خوب باشن، تا حدی ضعف زنبوردار پوشانده میشه. ولی اگر بهترین زنبوردار دنیا هم باشه و بهترین ملکه های دنیا رو داشته باشه و به هر دلیلی صحرا از دستش در بره، هیچ راه جبرانی وجود نداره، و محصولش رو توی اون بازه زمانی از دست خواهد داد. این جمله برای من و اون هایی که در مناطق خشک (غیر از شمال و غرب کشور) زنبورداری می کنیم، مفهوم خاص و قابل درکی داره!
آیا همه عسلی که یک کندو میاره ذخیره میشه؟
جواب همین اول خیره. آیا همه درآمد یک راننده تاکسی در روز توی جیبش باقی می مونه؟ پولِ بنزین، ناهار، تصادف، استهلاک ماشین و عوارض شهرداری نمیذاره همه ش باقی بمونه. کندو هم همینه!
هزینه تهویه و تنظیم دمای کندو، هزینه پروازهای شناسایی و شهدآوری، هزینه پرورش و تغذیه نوزادها تنها بخشی از هزینه هاییه که یک کندو باید بپردازه تا زنده و برقرار بمونه. این هزینه به شکل ارز رایج کندو یعنی عسل پرداخت میشه. اگه ورودی کندو بیشتر از این هزینه ها باشه، تازه وقتیه که ذخیره شروع بشه. نسبت این دخل و مخارج در کندوهای مختلف متفاوته، برای مثال ذخیره عسل در برابر مصرف عسل در کندوهای پرجمعیت خیلی بیشتر از کندوهای کم جمعیته. یعنی هر چی جمعیت بیشتر هم عسل ورودی بیشتر، هم به نسبت خرج کندو کمتر، پس تولید مضاعف میشه.
همه این رو بگذاریم یه طرف! طرف دیگه ظرفیت مرتع قرار داره. یعنی چی؟ براش یک مثال می زنم:
فرض کنیم مرتعی که من زنبورهام رو توش چیدم کلا می تونه500 کیلو عسل تولید کنه. بازم فرض کنیم که هر کندوی بیست قاب من برای نگهداری از خودش 5 کیلو عسل لازم داره. حالا اگر من صد کندو توی اون صحرا ببرم، 500 کیلو عسل فقط هزینه نگهداری کندوها میشه و چیزی ذخیره نمیشه. اگر 50 کندو ببرم، 250 کیلو عسل صرف نگهداری کندوها و 250 کیلو هم ذخیره میشه. حالا اگر 200 کندو به این مرتع ببرم، نزدیک به 500 کیلو هم باید شکر بهشون بدم تا کندوها سالم و قوی بمونن!
دیدین؟! حتی اگر صحرای خوبی داشته باشم، زنبورم سالم و آماده باشه، ملکه های خوبی هم داشته باشم. ولی قاعده ی به این سادگی رو از قلم انداخته باشم، نه تنها عسل ندارم، بلکه باید کلی هزینه زنبورها هم بکنم. این مساله وقتی دو زنبوردار به هم زیادی نزدیک هستند و حریم زنبورستان همدیگه رو رعایت نکردن هم پیش میاد.
پس جمع بندی این بخش این شد که همه عسلی که به کندو میاد ذخیره نمیشه و مقدار قابل توجهی از اون برای خود کندو هزینه میشه. جمعیت کندوها، تعداد کندوها، فاصله دو زنبورستان و ظرفیت مرتع هم می تونه نقش کلیدی و اساسی ایفا بکنه.
کوچ و جابجایی کندوها چقدر در افزایش تولید موثره؟
گله دارها چکار می کنن؟ از اول بهار از دشت ها و دامنه های کم ارتفاع شروع می کنن، بعد با گرم شدن هوا و سبز شدن علوفه در ارتفاعات، گوسفنداشون رو جابجا می کنن و میارن بالاتر، بعد که کوه رو به خشکی میره، گوسفندها رو میارن توی دشت های زراعی و از باقی مونده زراعت استفاده می کنن و این چرخه هر سال ادامه پیدا می کنه.
با تعریف بالا زنبوردارها هم یک جور گله دار به حساب میان، با این تفاوت که گله ی ما حتی یک شاخه رو هم خم نمی کنه، چه برسه به این که بشکنه! برگردم به حرف اصلی، این یعنی به طور کلی زنبوردارها با شروع بهار و گلدهی درختان میوه، زنبورها رو در مناطق باغی یا زراعی مثل مزارع کلزا مستقر می کنن. کم کم با قوی تر شدن زنبورها و گرم تر شدن هوای دامنه ها، کندوها رو به اونجا منتقل و در مرحله بعد به ارتفاعات می برن و بعد بر می گردن به دشت برای استفاده از گرده و شهد بعضی گیاهان زراعی مثل کدو، ذرت، یونجه یا آفتابگردان یا علف های هرز بینشون. مثلا ذرت با اینکه شهد تولید نمی کنه، اما لا به لاش پره از علف هرزِ خرفه که شهد خیلی خوبی داره. بگذریم...
این فقط یک برنامه ی کوچ سالانه بود که به طور مثال آوردم، توی این برنامه زنبوردار می تونه تا سه تا برداشت عسل هم داشته باشه. خیلی حدودی متوسط هر برداشت هم میشه 5 تا 8 کیلو حساب بشه که سر مجموع میشه 15-20 کیلو عسل.
خب حالا اگر زنبورها در یک جا (مثلا کوه) ساکن بودند چی می شد؟
با شروع بهار زنبوردار در اون منطقه به زنبورهاش رسیدگی می کرد و کم کم توی رشد کمکشون می کرد و دست آخر یک یا نهایتا دو برداشت انجام می داد و آماده می شد برای زمستون، همین قدر فشرده! توی هر کدوم از برداشت ها هم به طور متوسط 5 تا 6 کیلو عسل برداشت می کرد که آخرش می شد 10-12 کیلو عسل.
پس متوسط تولید عسل یک کندو بسته به شیوه مدیریت زنبوردار می تونه از 6-7 کیلو در زنبورداری ثابت تا 35-40 کیلو در زنبورداری کوچرو (به شرطی که کوچ دقیق و حساب شده باشه) متغیر باشه. با این تفاوت که زنبوردارِ کوچرو همون هزینه های تغذیه زنبوردار ثابت رو می کنه، اما برای کرایه بار و نقل و انتقال کندوها و احیانا برای اقامت خودش.
این رو هم بگم که همه این ها برای تولید عسل طبیعیه، برای عسل تغذیه (عسل شکری) شرایط خیلی فرق می کنه.
آیا همه کندوها به یک اندازه محصول میدن؟
خیر، به طور متوسط و سر انگشتی 70-80 درصد از کل کندوهای یک زنبورستان می تونن عسل خوب و چشمگیری تولید کنن. بقیه یا گرفتار ملکه ی ضعیف شدن، یا ممکنه مریض باشن، یا بچه ن، یا بچه دادن، و یا هنوز به جمعیت مورد نظر برای برداشت عسل اقتصادی نرسیدن. پس این عددهایی که توی بخش قبل گفتم مربوط به کل زنبورستان نیست و باید خیلی جدی و صریح حساب کندوهای قوی رو از ضعیف سوا کرد. وجود کندوهای ضعیف میانگین برداشت از هر کندو رو خیلی پایین میاره.
کمترین و بیشترین عسلی که از یک کندو گرفتی چقدر بوده؟
برای خود من کمترین عدد صفر و بیشترین عدد در حدود 32 کیلو عسل در یک برداشت بوده. متوسط سالانه هم چیزی حول و حوش 15 تا 17 کیلوگرم بوده که بعضی سال ها تا نصف این مقدار هم آمده! شاید هم کمتر...
حرف آخر...
حرف آخر هم این که مقدار تولید عسل در یک کندو خیلی به مرتعی که کندوها توش مستقر شدن، نژاد ملکه ها و مدیریت و رسیدگی های زنبوردار وابسته باشه. این مقدار می تونه از 5-6 کیلو تا 40-50 کیلو عسل هم بالا بره. البته در سال های اول اگر مثلا سه کوچ برای عسل دارید، یکی رو توی حساب ها نادیده و میزان برداشت هم در حداقل خودش در نظر بگیرید.
خلاصه این که تا گوساله گاو شود، دل صاحبش آب شود...