وقتی پدربزرگ من از گذشته ها تعریف می کنه، میگه که "عَم مَش کاظم (عمو مشتی کاظم)" تنها زنبوردارِ روستا، کندوهای سبدیش (سیلَک) رو اول بهار از انبار بیرون می آورده و روی لبه ی بام می چیده. یادش میاد که بعضی سال ها این کندوها از پنج تا هم کمتر و بعضی سال ها تعدادشون خیلی زیاد می شده. این کندوها هم عسل مصرفی اون بنده خدا رو تامین می کردن و نیازی به نظارت بیشتر روشون احساس نمی شد.
بیام سر بحث خودم:
مقدمه ی اول: با شروع زنبورداری تجاری در مناطق مختلف دنیا زنبوردارها روی حفظ کلنی هاشون حساس شدن (نمیشه که هر ساله اصل سرمایه یا همین کلنی ها از بین برن و زنبوردار هم نسبت بهش بی تفاوت باشه). یعنی یک چیزای به عنوان اصل پذیرفته شد، کندوی بیشتر، زنبور بیشتر، تولید بیشتر، درآمد بیشتر. یعنی کندوهاشون رو تیمار بکنن، درمان بکنن، تغذیه بکنن و ... در نتیجه کندوهایی که با روش عمو مشتی کاظم به دلایل مختلف مث ناتوانی برای جمع آوری شهد، بچه دادن زیاد، ضعف ژنتیکی در برابر بیماری ها و ... در یک رویه ی نسبتا طبیعی حذف می شدن رو نگه داشتن.
مقدمه ی دوم: از طرفی کم کم مراکز اصلاح نژاد هم دست به کار شدن و با یک رویه ی منطقی و عقلانی شروع به گزینش کندوهای برتر (ملکه های برتر) و تکثیرشون کردند. لازم به گفتن نیست که در جریان انتخاب برای رسیدن به صفات مورد نظر معمولا یک سری صفت های مطلوب رو هم در زنبورستانمون حذف می کنیم.
به طور کلی (نه به عنوان یک قاعده) ژن های عملکردی با ژن های مقاومت در برابر بیماری ها در تضاد هستن، یعنی اگر ملکه هایی رو برای عسل بیشتر انتخاب کردیم میشه گفت به تدریج ملکه های حامل ژن های مقاومت در برابر کنه و نوزما رو از زنبورستانمون حذف کردیم.
خب، این حرف ها رو زدم که به چی برسم؟!
یکی از رسالت های علوم زیستی اینه که ساز و کارهای موجود در طبیعت رو شناسایی بکنه و تا بشه با هدف بهره برداری بهتر انسان ها، ازشون استفاده کرد یا تغییراتی رو توشون ایجاد کرد. بدیهیه که اگر یکی از قطعه های اصلی یک ماشین رو ازش بیرون بیاریم و بجاش چیزی نگذاریم. اون ماشین دیگه کار نخواهد کرد (یا کاراییش خیلی کم خواهد شد). ما اثر انتخاب طبیعی رو کم کردیم و کمبودش رو با هیچ چیزی جبران نکردیم. کندوهایی که باید "می مردن" رو به ضرب و زورِ شکر و دارو و ادغام و هزار کار دیگه "زنده" نگه داشتیم و فراوانی ژن های مقاومت در برابر بیماری ها رو هم تا جایی که می تونستیم کم کردیم. یعنی به نوعی ملکه ها رو در جهت بعضی از صفات بد انتخاب کردیم! (قبلا در مورد روش غلط بچه گیری از کندوهای شاخون زن هم صحبت کرده بودم - لینک) در نتیجه خیلی زودتر از تصورمون، یعنی همین الان و در اوایل هزاره ی سوم زنبورهای جهان با مشکلاتی دست و پنجه نرم می کنن که تا صد سال پیش اصلا مشکل به حساب نمی اومدن.
اما آیا عنوان مشکلات به تنهایی کافیه؟ راهکاری هم براش هست؟
عقل اقتصادی زنبوردار بهش میگه که باید هر سال نسبت به سال قبل تولید بیشتر و با کیفیت تری رو داشته باشه. برای این کار باید تنها اجازه ی تکثیر به یک سری از ملکه های زنبورستانش رو بده و با روش هایی که از پرورش ملکه و زنبورهای نر می شناسه ژنتیک مطلوبش رو در سطح زنبورستانش گسترش بده. این که چه ملکه هایی رو تکثیر کنه تا حد زیادی به برنامه ی خودش بستگی داره. مثلا کندوهایی که بیشترین عسل زنبورستانش رو آوردن، جمعیت های موم باف، کندوهایی که بچه ندادن، کلنی های آرام یا اونایی که تغذیه ی بیشتر و غلیظ تری به نوزاداشون میدن!!!
فقط یک نکته و اون هم اینه که این انتخاب رو باید از بین جمعیت های نسبتا یکسان انجام بده.
حالا با همه ی این ها، آیا گزینش ملکه های دسته گلمون به تنهایی کافیه؟ طبق چه قاعده ای باید ملکه ها رو حذف کنیم؟ آیا لازم میشه که بعضی کندوها رو هم حذف کنیم؟ اصلا این حق رو داریم؟
واقعا جواب دادن به چنین سوالاتی خیلی مشکله، مخصوصا وقتی باید یک ملکه ی زیبا رو حذف کنی، فقط به خاطر دو زار پول بیشتر! بله واقعا در نگاه اول همین مسایل پیش روی بیشترمون میاد. همه چیز از اونجایی بدتر میشه که پای احساسات هم به تصمیم گیری های فنی باز بشه (منکر داشتن احساسات نیستم، از بحث دور نشیم).
من توی چنین مواردی به طبیعت و زندگی زنبورها دقت بیشتری می کنم تا شاید جوابم رو اونجا پیدا کنم.
در طبیعت، توی زمستون سر کندوهایی که نتونستن عسل جمع کنن چی میاد؟ یا کندوهایی که بچه زیاد دادن و جمعیتی براشون باقی نمونده؟ اون هایی که رفتارهای بهداشتی ضعیفی داشتن و مساعد ابتلا به آفات و بیماری ها بودن چطور؟
من جوابم رو اینطوری خلاصه می کنم:
"اگر کندویی در طبیعت خلاف معیارها عمل کرد، از صحنه ی روزگار محو میشه، اینطوری بقای یک گونه مثل زنبورعسل ضمانت میشه".
پس حتی در طبیعت هم حذف وجود داره (و شاید خشن تر از ما). اما ملکه های یک زنبورستان تجاری نه تنها باید دربرابر ناملایمتی های طبیعت مقاومت داشته باشن، بلکه باید کسب و کار ما رو هم به صورتی "پایدار" تضمین بکنن.
باز هم این که چه ملکه هایی حذف بشن به عهده ی زنبورداره. من خودم هر ساله ملکه ی کندوهای پر تولید و کم بچه رو تکثیر و در عوض ملکه ی کندوهای نامطلوب زنبورستانم رو می کشم و با ملکه های خوب جایگزین می کنم. یه برنامه با اولویت بندی هم برای خودم ایجاد کردم. یعنی اگر با کندویی مواجه بشم که در طی چند بازدید خیلی نیش میزنه و کار کردن رو غیر ممکن می کنه، در اولین فرصت ممکن ملکه ش رو از بین می برم. یا حتما در تابستان ملکه ی کندوهای بچه ده رو حذف می کنم تا در بهار آینده نرهای حامل ژن های بچه دهی رو تولید نکنن! ولی یادم نمیاد ملکه کندویی رو بخاطر عسل ندادن حذف کرده باشم.
فقط یک استثناء وجود داره، اون هم "اقلیت های ضعیفن" این اقلیت های ضعیف کدوم ملکه هان و در واقع کدوم کندوهان؟!
توی صد تا کندو، سه تا کندو وسط زمستون علایم شدید نوزما رو نشون میدن.
بعد از درمان کنه، سه چهارتا کندو همچنان آلوده باقی می مونن، حتی بعد از اینکه دوباره درمان رو انجام دادیم، کندوها پر از کنه هستن. چون مدیریتم در زنبورستان یکسانه، استنباط من از چنین اتفاقی اینه، ملکه ی این کندوها به احتمال قوی از نظر ژنتیکی در برابر اون بیماری یا آفت خاص ضعیفه و در نتیجه کارگرهای ضعیفی رو هم تولید کرده و نتیجه برای من اینه که ملکه باید حذف بشه.
اما جمعیت چطور؟ کندوهای آلوده به نوزمای شدید رو میشه وسط زمستون درمان کرد؟ اگر تا بهار صبر کنیم منجر به مرگ کلنی و غارت احتمالی کندو توسط کندوهای قویِ زنبورستانمون نمیشه؟ چطور باید از جمعیت های قوی و سالمم حفاظت کنم؟
کندوی آلوده به کنه رو چه کنم؟ وقتی پاییز شروع شده و همه ی زنبورستان رو تر و تمیز آماده ی زمستون کردم و حالا دو سه تا کندوی ناقلا می خوان کار رو خراب کنن! اگر ببرمشون جای دیگه که زنبورستان های "دیگران" رو خراب کردم و اگر بمونن تا دنبال یه درمان دیگه که احتمالا ناموفقه بگردم هم چندین کندوی دور و بر خودشون رو درگیر می کنن (سه سوته این انتقال انجام میشه). ملکه شون رو هم نمیشه عوض کرد، ادغام هم که رسما برای چنین مواردی غلطه.
توی این موارد من اکثریت سالم زنبورستانم رو فدای این اقلیت نمی کنم و با قلبی مطمئن همون کاری رو باهاشون می کنم که طبیعت می کنه، فقط سریع تر!
جمع بندی اینه که حالا که ما زنبورداریم و با دارو و شکر و کوچ زنبورهامون رو زنده و سالم نگه میداریم، باید حواسمون به تاثیر این روش ها روی حفظ ژنتیک های نامطلوب هم باشه، چون این آتش تا ابد زیر خاکستر نمی مونه و خیلی زود کاسه و کوزه های اهالی این حرفه رو به هم می ریزه.